منتظر باشید
منتظر باشید در آینده ای نزدیک با شعر های
جدیدو تازه
محمد حسن زاده
- ۰ نظر
- ۳۰ مهر ۹۲ ، ۲۲:۳۳
- ۱۸۹ نمایش
منتظر باشید در آینده ای نزدیک با شعر های
جدیدو تازه
محمد حسن زاده
وای به روزی که گویم علی
دم زنم از نام مولا علی
وای که بگویم علی هم خواب بود
حرف او سخنی تار بود
ای همه مردان بگوش
نام علی پای نکوبید به گوش
شعر : محمد حسن زاده
دل من در گذر است
گذری پرخطر است
دل من در این کنجی دور
سفری دارد که باز بی ثمر است
دل من پلی بی خطر ست
سفری دارد که در این حسی کور خطری بی ثمر است
دل من نا آرام،دل من دروازه ست
دل من از این نامردم سفری دارد که باز پر خطر است
خطری دارد که از این دل کندن
سفری دارد باز، که باز پر خطر است
شعر: محمد حسن زاده
منم حیدر کرار علی شیر خدایم
ولی نبی خالق برخق محمد مصطفی یم
ندهم دین به حرف و به حدیث و به ظلمانه دوران
که من نائب برحق رسول الله یم
(محمد حسن زاده)
صدایی می آید، اقراء...
کیستی؟
باز هم صدا تکرارشد،اقراء
کیستی؟ ازمن چه میخواهی؟ صدایت گویی آشناست کجایی ،کیستی ،خودت را نشان بده.
محمد من فرستاده ای هستم،از سوی ،ازسوی که؟
از سوی خالق تو،من جبرئیل فرستاده ی اویم.
محمد گوییم بخوان به اذن پروردگارت بخوان
چه بخوانم من که نه سواد خواندن دارم ونه سواد نوشتن !پس من با این وضعیت چه بخوانم؟
بخوان ا،قراءبسم ربک الذی خلق
باز که حرف خودت را میزنی من که سواد ندارم تو باز میگویی بخوان
محمد تو را به امر خدا امر میکنیم که بخوان بخوان به نام پروردگارت بخوان
محمد گویی در دلش چیزی رو احساس کرد که به اذن خدا محمد گفت:
اقراء،
اقراء،
اقراءبسم ربک،
اقراء بسم ربک الذی خلق
پس محمد به اذن پروردگار خویش خواندن ونوشتن آموخت
واین چنین بود که محمد در آن شب.....
این دیالوگی بود که زاییده ذهن و تخیلات من بود،شما به ذهنتان ،چه دیالوگی میرسه؟
دیالوگ خود را به طور کاملا مختصر بیان بفرمایید.