فریاد خاموش

نوشته های متفاوت و سروده هایی متفاوت

فریاد خاموش

نوشته های متفاوت و سروده هایی متفاوت

فریاد خاموش

در این سایت دست نوشته هایی متفاوتی را خواهید دید
امیدوار هستم که لحظات خوب و خوشی را برای تو خواننده گرامی با خواندن نوشته ها و سرود هایم بسازم
باتشکر
محمد حسن زاده

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

دیالوگی از آن شب بزرگ

سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۵ ب.ظ

صدایی می آید، اقراء...

کیستی؟

باز هم صدا تکرارشد،اقراء

کیستی؟ ازمن چه میخواهی؟ صدایت گویی آشناست کجایی ،کیستی ،خودت را نشان بده.

محمد من فرستاده ای هستم،از سوی ،ازسوی که؟

از سوی خالق تو،من جبرئیل فرستاده ی اویم.

محمد گوییم بخوان به اذن پروردگارت بخوان 

چه بخوانم من که نه سواد خواندن دارم ونه سواد نوشتن !پس من با این وضعیت چه بخوانم؟

بخوان ا،قراءبسم ربک الذی خلق

باز که حرف خودت را میزنی من که سواد ندارم تو باز میگویی بخوان

محمد تو را به امر خدا امر میکنیم که بخوان بخوان به نام پروردگارت بخوان

محمد گویی در دلش چیزی رو احساس کرد که به اذن خدا محمد گفت:

اقراء،

اقراء،

اقراءبسم ربک،

اقراء بسم ربک الذی خلق

پس محمد به اذن پروردگار خویش خواندن ونوشتن آموخت

واین چنین بود که محمد در آن شب.....

این دیالوگی بود که زاییده ذهن و تخیلات من بود،شما به ذهنتان ،چه دیالوگی میرسه؟

دیالوگ خود را به طور کاملا مختصر بیان بفرمایید.

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۲/۰۷/۳۰
  • ۱۸۹ نمایش
  • محمد حسن زاده

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی