به فاصله یک رویا
سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۲ ب.ظ
داشتم قدم میزدم در همین حوالی با آب خنکی در دست، آنقدر خنک ،که گویی آب کوثر است
میگویی کجا،
آن پرچین بلند را میبینی، آن بوته بلند که پر از بوته گل یاس است رو میبینی
آری همان جا را میگویم ،جای زیباسرسبزوزیبایی بود و آنجا نسیمی می وزید که گویی طوفان بود
از بوی آن تپه ی گل یاس سرمست شدم آنقدر لحظه ها شیرین بود که نمیدانم چقدر از زمان عقب افتادم
آنجا حس عجیبی بود انگار بوی بهشت به مشامم میرسید وای چقدر زیبا بود وقتی نسیمی که با صورت من برخورد کرد
انگار دست خدا بود حال نمیدانم از این حس چه بگویم ازاین حس که واقعا حس عجیبی بود
وبعد ناگهان!
آن ظرف که پر از آب بود در آن زمان از دستم جدا شد
وای به زمین برخوردکرد اما ظرف آن سالم ماند وای داشت آب ازداخل آن بیرون میریخت هر چه میریخت از این ظرف بلور انگار تمام نمیشد
واقعا این آب کوثر بود؟
انگار این ظرف داشت دشت را سیراب میکرد ؛ومن درجای خود ایستاده بودم که ناگهان احساس کردم سبزه های زیر پای من دارند زیر پای من به رقص در می آیند
که در یک لحظه دیدم این دشت بزرگ بزرگ به رقص درآمده چه رقص زیبایی بود رقص این دشت
محوتماشای آن بزم زیبا بودم
که ناگهان!
ساعت رومیزی کنار تختخوابم زنگ خورد واز خواب پریدم بعد از چند لحظه متوجه شدم رویا بود
وای چه رویای شیرینی مثل شیرینی یک کام عسل
راستی آنجا کجا بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نوشته: محمد حسن زاده
میگویی کجا،
آن پرچین بلند را میبینی، آن بوته بلند که پر از بوته گل یاس است رو میبینی
آری همان جا را میگویم ،جای زیباسرسبزوزیبایی بود و آنجا نسیمی می وزید که گویی طوفان بود
از بوی آن تپه ی گل یاس سرمست شدم آنقدر لحظه ها شیرین بود که نمیدانم چقدر از زمان عقب افتادم
آنجا حس عجیبی بود انگار بوی بهشت به مشامم میرسید وای چقدر زیبا بود وقتی نسیمی که با صورت من برخورد کرد
انگار دست خدا بود حال نمیدانم از این حس چه بگویم ازاین حس که واقعا حس عجیبی بود
وبعد ناگهان!
آن ظرف که پر از آب بود در آن زمان از دستم جدا شد
وای به زمین برخوردکرد اما ظرف آن سالم ماند وای داشت آب ازداخل آن بیرون میریخت هر چه میریخت از این ظرف بلور انگار تمام نمیشد
واقعا این آب کوثر بود؟
انگار این ظرف داشت دشت را سیراب میکرد ؛ومن درجای خود ایستاده بودم که ناگهان احساس کردم سبزه های زیر پای من دارند زیر پای من به رقص در می آیند
که در یک لحظه دیدم این دشت بزرگ بزرگ به رقص درآمده چه رقص زیبایی بود رقص این دشت
محوتماشای آن بزم زیبا بودم
که ناگهان!
ساعت رومیزی کنار تختخوابم زنگ خورد واز خواب پریدم بعد از چند لحظه متوجه شدم رویا بود
وای چه رویای شیرینی مثل شیرینی یک کام عسل
راستی آنجا کجا بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نوشته: محمد حسن زاده
- ۹۲/۰۷/۳۰
- ۲۳۱ نمایش