فریاد دل
بسم رب الحسین
هر چه با خود اندیشیدم جمله ای برای سلام و آغاز نوشته ام پیدا نکردم جز نام نامی حسین(ع) البته نوشته ای هم ک در ادامه خواهید خواند حول همین نام است پس خوب توجه نمایید.
چندیست ک موضوعاتی فکرمرا مخدوش کرده است باخودگفتم باشما در میان بگذارم شایدجواب گمشده ام که دنبالش هستم این مدت از میان بیانات شما جستجو کردم،افکارهایی و سوالاتی هستند که تنهایی نتوانستم جوابی برایشان دریابم.ابتدا از اینجاآغاز میکنم.
* آیا تابحال ب این گفته پزشکان خوب گوش داده اید و درخلوت بهش فکرکرده اید میگویید چ جمله ای ،در علم پزشکی میگویند وقتی جان آدمی در حال برون رفتن از تن خاکی اش هست لحظاتی را چ بسا زیاد نیست و اندک است، هم میتواندببیند و هم درک کند البته باز میگویم مدت زمانش اندک است.تا ب این گفته می اندیشید ب مسئله دیگری بپردازیم،یک سوال جوابش هم راحت میتوانید بدهید تابحال دست شما بریده یا شیءتیزی ب بدن شما برخورد کرده بقول خودمان چ درد عظیمی بوده ک دیگر عظیمترش نیست پس لحظه ای درنگ کنیدو ب صحرای کربلا برویم با همدیگرحال انسانی را مجسم کنید ک بر روی زمین افتاده است شخصی بالای سر اوست و خنجر بر روی گلویش میگذارد ب آرامی خنجر را ب سمت جلو وعقب میبردتا سراز تنش جدا کند حال چ درد عظیمی را تحمل میکند اماچیزی جز تسبیح خدا از لبانش بیرون نمی آید حال ب سخن اول برگردیم حال سر مولایمان حسین(ع)را از تن جدا کردند من هرچه با خود مجسم کردم نتوانستم خودم را با آن فضا آمیحته کنم تا بفهمم و درک کنم تا شاید جواب سوالم را بگیرم شما بگویدم لحظاتی ک هنوزچشمان مولایمان حسین میتوانست بعد ازجدا شدن سر مبارکش بود چه بود آیا چیزی ک دید تسکینش داد یا دردی بر قلبش اضافه نمود؟آیا این درد از همان درد عظیم جدا کردن سر بیشتر بود یا کمتر؟
پایان بخش اول
ادامه دارد..
- ۰ نظر
- ۲۶ آبان ۹۲ ، ۲۳:۰۲
- ۲۶۵ نمایش